مطالب پیشنهادی

نمونه ای از متن شهر خیس 
 آینه ی ایستاده ، قدی. قاب چوب تراشیده رنگین . پسرک غزلفروش خیره به تصویری پاشیده غمگین. آسمان ابر ، زیر پایش قبر. بارش باران و صبر. خلا چتر . سمت محله ضرب روانه. رسیدن به رودخانه ی زر شبانه . ناامید از زمانه . پل باریک ، آینده تاریک . هیچ کس صدای سقوطش را در رودخانه نشنید. همانطور که هیچ کس حرفهای پشت سکوتش را نشنید


     مصاحبه با نویسنده برتر از دیدگاه مخاطبین ماهنامه ادبی چوک 

      
پرداختن به مسائل اجتماعی یکی از گونه های ادبیات است که امروزه مخاطب فراوانی بین نسل جوان پیدا کرده است. چنانچه از عنوان این ژانر ادبی برمی آید، نویسنده درآن به مسائل اجتماعی می‌پردازد و می‌کوشد تا ازدریچه داستان، این موضوع‌ها را بازگو کند. کتاب" پستوی شهرخیس " اثر "شهروز براری صیقلانی" را می‌توان در این ژانر ادبی قرار داد. او  هفتمین اثر  داستانی بلند خود کوشیده است تا فضایی ملموس را در اختیار خواننده قرار دهد و دراین عرصه،  به حد بسیار  بالایی هم موفق بوده است. و نقد ها  و  تحسین های بسیاری  را  در  ستایش این کتاب  دریافت نمود.  این کتاب که نشر  رستگارگیلان  آن را منتشر کرده، بهانه گفت و گوی ما با این نویسنده است.

 پرسش از سوی مصاحبه گر ؛ 
آقای براری  چه عاملی سبب نوشتن این کتاب شد؟ آ

پاسخ از سوی نویسنده ؛
 دغدغه مسائل اجتماعی همیشه مرا وادار به نوشتن کرده است. من از ده سال پیش شروع به نوشتن کرده‌ام و این کتاب ترکیبی از کارهای قبلی‌ام به حساب می‌آید و همواره سعی داشته‌ام موضوع‌های اجتماعی را محور کارهای خود قرار دهم و این نکته هرگزازمن جدا نبوده است.،  بطور مستند میبایست  اعتراف کنم  که تک تک  کاراکترهای  آثار ،   شخصیت های  حقیقی درون  روزگارم هستند  که  از آنان  الهام  گرفته  ام  و  اکثر مسایل  را شخصه  تجربه داشته ام  و  این داستان بلند،   یک منظره ی  وسیع از صحنه ی یکتای هنرمندی من در بازیِ روزگار  است.  و میتوان گفت  بعبارتی  حقیقی ست. 

 مصاحبه کننده ؛    
       آقای براری،  شما  خالق کاراکتر های  جذابی هستید که  روح  دارند  و  پردازش آنان  مستلزم یک عمر  لایه افزایی  است،   و در آثارتان همیشه بین عنوان و درونمایه ارتباط خاصی وجود دارد. چرا  کاراکتر  محبوب   مریم السادات  و  هاجر  و  نیلیا   و   مهربانو  این چنین  مستقل  قوی  و  پر رنگ  در  ذهن  مخاطبین  جای  خوش میکنند؟  چرا اکثرا  یک  ابهامی را  از  مخاطب  پنهان  دارند  و  در  کشف راز آنان  باید طلسم آثارتان  شد  و  روح خود را  به سیر پیوسته ی آثارتان  سپرد ؟  آیا  این نقد استاد  نشاط  صحیح نیست که گفته اند  شما  روح مخاطبین را  تسخیر  و  جادوی چیدمان واژگان تان  میکنید؟   

پاسخ از سوی نویسنده ؛  
در  خصوص  ابهامی که فرمودید،  تایید  میکنم  از  سر  عمد  ایجاد شده،   تا  جذاب تر شوند،   و  کشف راز آنان،   درواقع سوالی است که در آغاز رمان و از مخاطب پرسیده می‌شود،  بطور مثال   هاجر ، نیلیا ،  مریم السادات،   مهربانو، همگی به نحوی  دیوانگان  عاقل و خردمند  هستند،   یکی کمی ساده لوح و لوده  است،  دیگری کمی شیرین عقل،  یکی کمی کنجکاو  و گیج ، دیگری  عاشق و سرخوش یا  فارغ  و کینه جو،،،   . هدف من ایجاد نوعی پرسش است. این پرسش شاید در ذهن مخاطب جواب‌های گوناگونی را ایجاد کند، اما مهم‌ترین مسئله رمان این است که آیا شخصیت‌  اصلی داستان واقعا یک دیوانه است یا خیر؟ شخصیت اصلی داستان انسانی است که به دلیل رعایت اخلاقیات و اتفاقاتی که در پیرامونش روی می دهد، در نگاه جامعه انسانی دیوانه می‌نمایاند. او سعی می‌کند که این مشکلات رابه تنهایی حل کنداما چون نمی‌تواند چنین کند در بعضی قسمت‌های داستان صداقت او زیر سوال می‌رود.

پرسش از  سوی مصاحبه کننده ؛  
 جناب براری، جزئیاتی که شما درداستان تان به کار برده اید به پیشبرد داستان کمک کرده است یا خیر؟

پاسخ از سوی نویسنده؛ 
جزئیات سبب تشکیل درون مایه می‌شود. من با کنار هم قرار دادن جزئیات سعی کرده‌ام تا افزون بر آن که شخصیت ها را شکل  دهم، در داستان تعلیق هم ایجاد کنم. شاید از نظر مخاطب، جزئیات داستان خیلی عادی به نظر بیاید اما همین اتفاقات عادی هستند که درزندگی انسان رخ می‌دهد و آن را می‌سازد. بسیاری از ما نسبت به اتفاقات بی‌توجه هستیم. حال آن که این جزئییات ازاهمیت فراوانی برخوردارند و از سویی نشان دهنده معضلات اجتماعی هستند. ازسوی دیگر پرداختن به جزئیات به این دلیل است که مخاطب به معضلات اجتماعی توجه بیشتری داشته باشد، چرا که معتقدم یک نویسنده علاوه برداستان پردازی، وظایف دیگری هم دارد. سعی کرده‌ام همان طور که توجه مخاطب را به مشکلات جلب کرده‌ام، تاثیر آن را هم نشان دهم.

پرسش از  سوی مصاحبه گر ؛ 
عنصر گفت و گو در داستان از اهمیت بسیاری برخوردار است. زیرا باعث پیشبرد داستان می شود. شما تا چه اندازه به این مسئله توجه داشته اید؟ به نظر می رسد که دیالوگ های کتاب شما چندان به واقعیت نزدیک نیستند... اما  بعد ازگذشت دو  یا سه سال ،  تمام  جریانات ذکر شده در آثارتان عینن  در جامعه بوقوع  میپیوندند!   چگونه میبایست  با این  امر  مواجه  شد؟   اتفاقات را چگونه چنین دقیق پیشبینی میکنید؟ 

پاسخ از سوی نویسنده ؛ 
دراین کتاب سعی کرده ام از عنصر گفت و گو برای معرفی شخصیت‌های داستان استفاده کنم. در واقع من شخصیت های داستانی خود را از بین مردم جامعه انتخاب می‌کنم وسپس آن‌ها را در ذهنم پرورش می‌دهم و وارد داستان می‌کنم. از همین روست که درقسمت‌هایی از داستان، شخصیت‌ها مانند مردم جامعه عمل می کنند. مثلا گاهی شعار می‌دهند و گاه به نصیحت یکدیگر می‌پردازند. در واقع معتقدم بین آدم‌های داستان‌هایم و مردم جامعه نباید تفاوتی وجود داشته باشد. یعنی آنها باید در موقعیت‌های مشابه همان‌طور عمل کنند که مردم جامعه عمل می‌کنند. مثلا گفت و گوهایی که بین سوگند و  پدرش، روی می دهد، نشان دهنده شخصیت این دو نفر است . حرف‌های  سوگند نشان دهنده شخصیت ناپخته اوست و جواب های او به اطرافیان و پدرش  همواره در تقابل با احساسات او شکل می‌گیرد. اما در مقابل،   پدرش  شخصیت پخته‌ای دارد و این پختگی را در گفت و‌گوهای خود با فرزندش نشان می دهد. و بعلاوه رگه هایی از  تندروی  و عقاید بی نهایت متعصبانه  و  کورکورانه  که  حاضر است  سر فرزندش را  از سر حفظ آبرو  ببرد ،    به همین دلیل است که شما گاه ممکن است حس غیر طبیعی بودن دراین گفت و گوها را داشته باشید. اما خب  کمتر از  دو سال پس از چاپ این اپیزود  شما خودتان مانند همه  شاهد بودیدکه در گیلان  پدری  سر فرزندش را برای حفظ آبرو  برید.... 
خب من درد جامعه را  پیشاپیش  میشناسم  و بدان اشاره  دارم  ،  این نماد  یک  هنرمند  حقیقی ست که   ناهنجاری ها  و درد های  جامعه اش را درست میبیند 

مصاحبه کننده؛ 
   اما ماجرا به همین راحتی  ها نیست که  شما  میفرمایید  جناب براری.   چون شما در آثار تان  به مواردی  جزیی  و  کوچک تر هم اشاره  دارید که  آن هم عینن تعبیر  میشود،  و جای گمانه زنی و حواشی باز  مبشود. 

پاسخ از سوی نویسنده ؛ 
                  متوجه نمیشم، چطور؟  

پرسش از  سوی مصاحبه گر ؛  
  مثلا  اینکه در همین ذکر مثال،
         شما حتی به اینکه  پدر  در زمانی که فرزندش خواب  بوده  اقدام به  رقتلش  میزند  اشاره کردید  که در تراژدی  دو سال  بعدش،   همین ماجرا عینن  رخ  داد. چگونه؟
پاسخ ازسوی نویسنده ؛   
 

  خب  ساده ست،   هیچ پدری قادر نیست  فرزندش رو  وقتی  بیداره و چشم توی چشمش شده  ،   به  قتل  برسونه  و  خب  احیانا  در  شرایطی  که  طرف  خواب باشه  اقدام  خواهد  کرد.  ساده ست ،   ساده نیست؟ 

مصاحبه گر ؛  جناب براری  کتابی در دست نوشتن دارید؟
نویسنده  ؛  بله  

"خانه باغ "  اسم کتابی است که درحال حاضر دارم روی آن کار می کنم. این کتاب درقالب  استعاره ای   کنایه آمیز  از  سرزمین  ماست و بیشتر اتفاقات درآن به صورت گفت و گو بیان می شود اما فعلا قصد چاپ آن را ندارم چون باید بیشتر روی آن کار کنم.
زیرا  یکی از اپیزود های  آن با نام   "درخت پلاک  هشتم   "   برای گذر از سد  ممیزی  با  سانسور شدید  مواجه  خواهد  شد.  و .... 

[] کدخبری  []  07501217  []  ژاله مبرهن  []
[]  تاریخ  ۱۳۹۶/۰۸/۰۴   []   ساعت ۱۶:۳۱  []


 برای خواندن نقدها و مصاحبه ها بیشتر دررابطه با آثار و حواشی  لایه های  شگفت انگیز  کتاب های  شین براری  با استفاده  از  vpn  اقدام  نمایید

- ______________________________________________   __      ____________________________________-________
مصاحبه  سمیه میرهادیان نویسنده رمان فاخته / ختصاصی یک رمان

سلام

سلام دوست خوبم

ممنون میشم اول یه بیوگرافی ساده و مختصر بهمون بدید ؟

سمیه میرهادیان هستم متولد  ماه  دی  سال 1358  و تحصیل کرده تو رشته فناوری اطلاعات گرایش شبکه های کامپیوتری …

مصاحبه با  سمیه میرهادیان  نویسنده رمان فاخته  اختصاصی یک رمان
از کِی و چند سالگی نویسندگی رو شروع کردیدو چی شد که دست به قلم شدید ؟

حدود نوجوانی 

راستش الان که سوالاتتون رو خوندم خیلی خاطرات در من زنده شد که مدتها بود به پستوهای ذهنم رفته بود و چقدر لذت بخش بود مرور تک تکشون و اول از همه بابت این تجربه شیرین ازتون ممنونم

من از سن دوازده سیزده سالگی شروع به نوشتن کردم و اولین رمانی که نوشتم اسمش رو ” عسل” گذاشتم و هنوز هم برام خوندنش با وجود تموم کم و کاستی هاش خالی از لطف نیست گرچه مثل همه دهه شصتیا تو سنین نوجوانی درک کاملی از روابط اجتماعی وخانوادگی نداشتم برای همین ناپختگی رمان هام تا سن هجده سالگی کاملا مشهوده ولی با این وجود موضوعشون خوب و خاص بود نمی دونم چی شد که دست به قلم شدم فقط اینو می دونم که از همون بچگی عاشق نوشتن بودم و هنوز هم هستم ، الان که فکرشو می کنم می بینم از خلق و به دست گرفتن سرنوشت های ادمای رمانام لذت بردم از این که میتونم تقدیر رقم بزنم و با تک تک شون هم نفس بشم همیشه برام جذابیت داشته و مادر و پدرم نقش مهمی تو تقویت این حس و دنبال کردنش داشتن و البته بازخوردی که از دوستان و نزدیکانم بعد از خوندن رمان هام تاثیر مستقیمی رو این روند داشته

مصاحبه با  نویسنده رمان فاخته  اختصاصی یک رمان
بهترین و بدترین اتفاقی که براتون در رابطه با نویسندگی پیش اومد چی بود ؟

بهترین تجربه من تو نویسندگی زمانی بود که نظرات و استقبال بسیار خوبی که از رمان  فاخته تو همون هفته های اول تاپیکش شد والبته دوچندان شدن این امار وقتی به صفحه اصلی رفت و نظرات و نقدهای دوستان به دستم رسید و بدترینش هم کنسل شدن چاپ رمانم تو اخرین لحظات بود که البته الان خوشحالم که این اتفاق افتاد


مشوق اصلیتون در رابطه با نویسندگی شما ، کی بود ؟

مادر و پدرم


اسم رمان هایی که نوشتید ؟

رمان های زیادی نوشتم که ترجیح می دم هروقت تو دنیای مجازی نشر پیدا کرد اسمشونو بگم ولی رمانهایی که تو این دنیای جالب ازم منتشر شده تا حالا ، آتش خیس،   دلدار پیر ،  فاخته،   شیرین مجنون  که جگر می سوزاند


رمان هاتون براساس واقعیت هست ؟مثلا رمان  فاخته 

چندتا از رمان هام برگرفته شده از واقعیت بوده مثل ماجرای سقوط هواپیمای خبرنگاران که تو  فاخته بهش اشاره کردم و موضوع اصلی توماژ( عشق نامتعارف و بدون غرض) اما این به این معنا نیست که تمام مطالب از واقعیت استنباط شده باشه شاید در حد یه الهام بشه اسمش رو گذاشت بیشتر ترجیح می دم از خلاقیت ذهنم استفاده کنم که البته تا الان هم همین طور بوده حتی شخصیت هایی که رمانم رو جلو می برن کاملا ساخته ذهن خودمه ولی مابقیه رمان هام کاملا ساخته و پرداخته ذهنمه

مصاحبه  نویسنده رمان  اختصاصی یک رمان


به نظرتون نویسندگی در فضای مجازی آینده ای داره؟

نویسندگی در دنیای مجازی می تونه یه تجربه تازه و شیرین برای همه نویسنده ها باشه چون ارتباط نزدیکی بین نوسنده و خواننده هاش وجود داره که هیچ کجا نمی شه پیداش کرد این که به سادگی نظراتشون رو می گن و پا به پات جلو میان و همراه شخصیت های داستانت واکنش نشون می دن خیلی جالب و دوست داشتنیه این که می فهمی رمانت اون بازخوردی که فکرشو میکنی داره یانه یا حسی که تو ذهنت بوده منتقل شده یانه برای هرنویسنده ای جذابه چون ما می نویسیم به خاطر نگاه های قشنگ همین دوستانی که برای تک تک خط خطی های ما وقت می زارن که اگه مخاطب رو از هر هنرمندی بگیری انگار دنیاش رو گرفتی هنر برای دیده شدنه و این سایت ها و صفحات فرصت خوبی رو فراهم کرده، برای من که تا به الان تجربه خوبی بوده و از تکتک دوستان و همراهان رمانهام تشکر می کنم که تنهام نذاشتن و قوتی قلب شدن برام ، با شرایط موجود در کشور و امار پایین کتابخوانی و خریداری کتاب های چاپ شده فکر می کنم نویسنده ها می تونن از این فرصت استفاده کنن تا راهی به خونه های مردم پیدا کنن و کم کم اون ها رو با کتاب و کتاب خوانی آشتی بدن

مصاحبه با سمیه میرهادیان  نویسنده رمان  فاخته  / اختصاصی یک رمان
ازکدوم رمانتون بیشتر خوشتون می یاد؟چرا؟

راستش یه زمونی وقتی از یه بازیگر یا خواننده می پرسیدن که کدوم کارشون رو بیشتر دوست دارن و همه می گفتن که انتخاب سخته و هرکدومشون مثل بچه هاشون می مونه فکر می کردم چقدر کلیشه ای و شعارگونه است این جواب ولی امرزو که دارم فکر می کنم می بینم واقعا انتخاب این که کدوم کتابم رو بیشتر دوست دارم چقدر سخته چون من با تک تکشون زندگی کردم و کلی خاطره تلخ و شیرین از همشون دارم من با شخصیت هام نفس کشیدم و پابه پاشون خندیدم و بغض کردم حتی با شخصیت های منفور و سیاهرمانهام ولی اگه بخوام یکم از کلیشه فاصله بگیرم می تونم بگم که موضوع  فاخته  برام جذابیت زیادی داشت

نویسندگی اولویت چندم زندگیتونه؟

زندگی من اولویت های زیادی داره که در صدر همشون خانوادمه ولی می تونم به جرات بگم که بعد از خونوادم نوشتن برام مهم بوده و هست نوشتن بخش مهمی از زندگی من رو به خودش اختصاص داده درست مثل هوا برای نفس کشیدن نوشتن بهم جون تازه ای می ده و هیچ وقت نمی تونم حتی فکرشو بکنم که رهاش کنم و قلمم رو برای همیشه کنار بزارم
یه توصیه به نویسندگان تازه کار؟

 ویژه  اختصاصی یک رمان

حقیقتا خودم رو در حدی نمی دونم که بخوام توصیه ای به عزیزان تازه کار بکنم چون هنوز هم خودم هم ردیف و هم تراز بقیه هستم ولی به عنوان دوست و همکارشون دوست دارم چند نکته که به خودم خیلی کمک کرده رو باهاشون درمیون بزارم اول از همه باید بگم وقتی که لیست نویسنده ها و سن و سالشون رو می بینم واقعا خوشحال می شم ب خاطر وجود این همه استعداد خدادادی ولی چیزی که مثل سم به جون رمان هامون افتاده تقلید از هم دیگه و درنظر نگرفتن اصول نویسندگیه که فکر میک نم با کمی مطالعه این مشکلات حل می شه متاسفانه الان ر مان  هایمان به سمتی رفته که مثلشون رو بارها و بارها خوندیم و خوندن صفحه اول برای فهمیدن کل ماجرا کفایت می کنه هنوز هم موضوعات ناب زیادی هست که منتظر نوشته شدن هستن نمی دونم چرا همه داریم از رو دست هم می نویسیم امیدوارم به کسی برنخوره ولی اگه این حرفو می زنم به این دلیله که بیش از صد کتاب خوندم و توشون به اندازه انگشت های دست ممتاز و ناب پیدا کردم ….

دوستان خوبم بیاید بیشتر بخونیم خوب ببینیم و به دقت گوش کنیم تا با قلممون اثاری ماندگار درست کنیم کتابی که حتی بعد از بارها خونده شدن بازهم جرفی برای گفتن داره


حرف آخر…

حرف آخرم این هستش که  بعضی از خوبان  و پاک روحان و پاک دلان   عرصه ی نویسندگی  مثل  برادر خوب و استاد عزیزم  جناب آقای شین براری،  و یا مثل جناب میم مودب پور   دچار  محدودیتی بیرحمانه شدند و بایکوت و ممنوع القلم هستند ،  بیایید و  باهاشون مهربان تر باشیم.   اینها از خوبان ما هستند   . بخاطر چند تا پاراگراف لابه لای داستان های بلند ممتاز  شخصی مث شین  نگردیم دنبال  کنایه ی سیاسی و یا  طعنه و متلک های  هدفمند.  تا به بهانه ی یک جمله ی دو پهلو  از جانب نویسنده   بریم و  اون رو  در لیست سیاه  غیر مکتوب قرار بدیم.   از این نظر میگم غیر مگتوب چون  ممنوع القلم ها  هرگز  سندی برگه ای   حگمی   حکمی  اطلاعیه ای ،  بیانیه ای،  شکواییه ای،   اخطاریه ای ، احضاریه ای ،هیچی دریافت نمیکنند  و   در واقع بشکل  شفاهی و فشارهای از بالا  دچار بایکوت میشن.   تا هیچ ناشری باهاش کار نکنه.   و در آخر نیز  ممنونم از این که بنده رو قابل دونستین برای همین درد و دل کوچولو که برای خودم تجربه ناب و دوست داشتنی ای بود امیدوارم قلمتون همیشه سبز و پایدار باشه و اسم تک تکتون رو تو بهترین نشریه های هنری ببینم و از افتخاراتتون لذت ببرم

به امید حق

ممنون از اینکه وققتون رو در اختبار

__________________


                     Novelist                    
داستان کوتاه و بدایه نویسی 
از فن پیج شین براری  کپی  کردم   

اسمش هست   ؛   شرم سایه

░░░ ░░░        داستان کوتاه    

شرم سایه
درب خانه را باز میکند  و  تعداد نامه های اخطاریه و احضاریه های دادگاه  از شمارش خارج شده اند،   تعدادی از سوی خریدار خانه است که برای گرفتن خانه از او  اقدام نموده  و  ماباقیه اخطاریه های دادگستری  از  جانب  طلبکارانش است . اکثرا حکم توقیف اموال را گرفته اند  اما  دیگر چیزی درون   خانه نیست  غیر از  گوشی تلفن و دوش حمام.   

او عادت داشت برای فکر کردن و نقشه کشیدن، در باغ بزرگ خانه‏‌اش قدم بزند. اما اینبار رو در  روی وَرشکستگی ایستاده بود و تمام چک هایش  برگشت خورده و شریکش با تمام پولها  فرار کرده.   او نفس هایش تنگ شده و  افکاری منزجر کننده چنگ بر احساسش میزند.  قلبش را دردی جانکاه فرا گرفته،  سوی قوطی کوچک قرص هایش میرود،   تصویر روبرو  تار و گُنگ میشود،  سرش سمت جنوب گیج میرود،  قوطی خالی از قرص است،   سکوت خانه  او را میگیرد،   پولش که ته کشید  تنها شد. همه رفتند و با یک بهانه از او رنجیدن.  او به داخل حمام پناهنده میشود،   گرمایی ناخوانده سراسر وجودش را میپیماید   و  سرش  گُر میگیرد  .   
کشان کشان خودش را به زیر  دوش آب میکشاند  و آب را  باز  میکند  و تمام لباس هایش خیس میشوند،          او بر میخیزد ،  صدای زنگ تلفن  سکو ت خانه را  جِر میدهد ،   و در  فضای  خالی از اثاثیه ی منزل  میپیچد،    تلفن بروی پیغام گیر میرود  صدای اپراتور  مخابرات اعلام میکند ؛   از حق امتیاز  و اشتراک مخابراتی شما بدلیل عدم تسویه در زمان مقرر    سلب  مالکیت میگردد. شرکتِ مخابراتی تهران بزرگ . دیییید  دیییییید   دییید  دیییدددد 
و بوق های ممتد که عاقبت به صدای سوت آزار دهنده ای ختم میشود.    مرد  با قدم های  بی رمق  سوی  تراس  میرود     و  رد  پایی  خیس  از خود  بروی  سنگ  سرامیک خانه بجای میگذارد.   او  از روی عادت  به باغ ته حیاط بزرگ خانه میرود اما اینبار  پابرهنه...
او  گوش هایش هیچ نمیشنود  و  درون سرش  آتشفشانی در حال فوران است.... 
او  میداند  راه جنوب برای فرار باز است ،  اما او سالها برای پیشرفت تلاش کرده بود،  از هیچ به همه چیز رسیده بود،   تا چندی پیش  دور و برش  شلوغ  بود  همه  دوستش داشتند ،   احترامی  بالا برایش قایل بودند   و   او  محبوب  ترین بود.    اما اینک  به یکباره از عرش به عرض رسیده  و حتی فرش هم  زیر پایش نیست.      از کنار استخر رد شد. سایه‏‌اش توی آب افتاد. سایه برای بیرون آمدن تلاش نکرد. دیگر نمی‌خواست درمیان "دنباله‌روهای" او باشد...
او شده بود  آشناترین غریبه ی شهر....
او دیگر حتی سایه نداشت    
او پیش رفت 
باران آمد
او چتر نداشت 
او  در گذر از مسیر پر پیچ و خم  محله ی قدیمی ضرب،  از کنار درب بزرگ شیشه ای یک آیینه فروشی گذشت،   لحظه ای مکث کرد 
به آسمان نگریست 
باران بود 
او چند گام به عقب بازگشت و رو به آینه ی قدنمای  مغازه  ایستاد 
او دیگر سه پرسش بی جواب داشت 
1_ چرا سایه نداشت
2_چرا زیر باران خیس نبود
۳_ چرا آینه ی قدنما  دیگر  تصویرش  را  نشان نمیدهد.!.... 
او به پل باریک و چوبی زهوار در رفته ی رودخانه ی زرجوب  رسید،   شلوغ بود....
همه پایین را نگاه میکردند 
کسی خودکشی کرده بود ...... 
شهروزبراری صیقلانی  بدایه نویسی بی ویرایش 
        ۱۳۹۹/۰۸/۲۲         ۱۵:۰۲



                                  نثر، نثر شاعرانه، نظم، شعر
شعر نظمی‌ست خیال انگیخته و خیال‌انگیز، یعنی در آن دو عنصر نظم و خیال به صورتی درهم‌تنیده و درهم‌تابیده و به هم بافته شده و جوش خورده حضوری چشم‌گیر و قوی دارند.

کلام در کلی‌ترین بخش‌بندی چهار گونه است: نثر- نثر شاعرانه- نظم- شعر.
کلام ِ فاقد دو عنصر خیال و وزن یا کلامی که این دو عنصر در آن ضعیف و نامحسوس اند، نثر است.
کلام ِ فاقد عنصر وزن و دارای عنصر خیال، نثر شاعرانه است. صفت شاعرانه در این‌جا معادل خیال‌انگیخته (به معنی ِ زاده‌ی خیال- پرورده‌ی خیال- محصول قوه‌ی تخیل) است و این صفتی‌ست که در هر هنری موجود باشد آن را شاعرانه می‌کند. به عنوان مثال فیلم سینمایی خیال‌انگیخته را فیلم شاعرانه و موسیقی خیال‌انگیخته را موسیقی شاعرانه و نقاشی خیال انگیخته را نقاشی شاعرانه می‌گوییم.
کلام ِ دارای عنصر وزن و فاقد عنصر خیال یا کلام موزونی که عنصر خیال در آن ضعیف و نامحسوس است، نظم نام دارد.
کلام ِ موزون و خیال‌انگیخته را شعر می‌نامیم.
بنابراین، و بر اساس این تقسیم‌بندی، شعر نظمی‌ست خیال انگیخته و خیال‌انگیز، یعنی در آن دو عنصر نظم و خیال به صورتی درهم‌تنیده و درهم‌تابیده و به هم بافته شده و جوش خورده حضوری چشم‌گیر و قوی دارند.
در نتیجه شعر غیرمنظوم و ناموزون وجود ندارد؛ پس کلامی که نظم و وزن ندارد شعر نیست، بلکه یا نثر است (اگر خیال‌انگیخته نباشد) یا نثر شاعرانه است (اگر خیال‌انگیخته باشد).
شهروز براری صیقلانی در کتاب قصه ی شهر خیس ، از نثر آهنگین و نو ظهوری بهره گرفته و بسادگی از هم وزنی افعال و مفعول های قافیه مند بهره جسته . وی درباره‌ی این‌که شعر عبارت است از نظم، چنین نوشته است:
"آن‌چه مسلم است این است که بزرگترین شاعران جهان، همواره بزرگترین ناظمان نیز بوده‌اند. در ایران به علت تلقی غلطی که از مفهوم نظم وجود داشته است، همیشه شعرای بد و شعرای بی‌استعداد را ناظم خوانده‌اند زیرا نظم در نظر آنها عبارت بوده است از کیفیت پیوند بخشیدن میان اجزای جمله به نحوی که بر یکی از بحور عروضی تطبیق کند و آوردن چیزی به‌نام قافیه در پایان هر بیت- کاری که هر آدم بی‌استعدادی پس از یکی دو هفته تمرین بر آن مسلط می‌شود. اما نظم مفهوم دیگری هم دارد، مفهومی که هم‌چون شعر تحلیل ناپذیر است و کار را به جایی می‌کشاند که می‌توان گفت: شعر عبارت است از نظم و لاغیر... بنده جای دیگر در باب مفهوم نظم در معنی جمال‌شناسانه‌ی آن و مفهوم مبتذل آن که در ذهن عامه‌ی مردم رواج دارد، بحث کرده‌امده‌اند.
 در این‌جا فقط می‌خواستم این نکته را در مقدمه‌ی بحث یادآور شوم که برخلاف تصوری که عامه‌ی مردم از مفهوم نظم دارند، نظم چیزی بسیار پیچیده است که استعداد ایجاد آن مساوی با استعداد شعر، بلکه همه‌ی هنرهاست و درجه‌ی عظمت شاعران بزرگ، در همه جای دنیا (به‌لحاظ جنبه‌ی صوری کارشان، صرف‌نظر از نوع پیامی که در آثارشان هست) وابسته به درجه‌ی استعدادی است که در نظم دارند و حافظ، بدون تردید، بزرگترین ناظم زبان فارسی و شاید یکی از بزرگترین ناظمان جهان باشد." (1)
 ،در همین کتاب، دو مقوله‌ی "شعر منثور" و "نثر شاعرانه" را از هم متمایز می‌داند و معتقد است که در نثر شاعرانه، حال و هوای نثر (مفاهیم منطقی و گزارشی و حقایق غیر شعری) است که جامه‌ی قافیه (سجع) و صناعات شعری را به تن کرده است (مثل کلیله‌ی نصرالله منشی و مرزبان‌نامه، در زبان فارسی) و در شعر منثور، به معنی خاص ِ کلمه، جهان‌بینی و حال و هوای شعر، به‌ویژه شعر غنایی است که بر اثر حکومت می‌کند ولی در جامه‌ی نظم ظاهر نشده است، مثل اغلب شطحیات صوفیه، خاصه بایزید بسطامی که بزرگترین سراینده‌ی شعرهای منثور در فرهنگ ایرانی است.

من با این تقسیم‌بندی و تمایز قائل شدن بین شعر منثور و نثر شاعرانه موافق نیستم و معتقدم که آن‌چه آن بزرگوار "نثر شاعرانه" نامیده، نثر شاعرانه نیست، زیرا خیال‌انگیخته نیست و عنصر خیال در آن حضور و نقش محسوسی ندارد، بلکه نثر فنی (نثر مسجع یا مصنوع یا مزین) است و تنها هنرش مهارتهای کلامی و بازیهای واژگانی است نه خیال‌انگیختگی و خیال‌انگیزی
. و آن‌چه "شعر منثور" نامیده در حقیقت همان "نثر شاعرانه" است که خیال‌انگیخته است و حال و هوای شعر، به‌ویژه شعر غنایی بر آن مسلط است و فضای شاعرانه دارد. البته نقد جدی و اصولی نظر دکتر شفیعی کدکنی در این باره نیاز به بحثی مفصل دارد که این بحث را به فرصتی مناسب در آینده واگذار می‌کنم. آن‌چه در این‌جا می‌خواهم نتیجه بگیرم این است که تمام آن قطعه‌های منثوری که از سالهای دهه‌ی آخر قرن سیزدهم خورشیدی در مطبوعات و نشریات و آثار مکتوب به صورت وسیع و با تولید انبوه منتشر شده و اسمهای گوناگون و اغلب بی‌مسما- از جمله  "شعر"، "شعر منثور"، "شعر سپید"، "شعر آزاد"، "موج نو"، "شعر ناب" و ...- بر خود نهاده، و در بیست و چند سال اخیر صفحات شعر نشریه‌ها و مجله‌ها و کتابها را از خود انباشته و اشباع کرده، نه "شعر" است و نه حتا "شعر منثور" بلکه بخش بسیار بزرگی از آن نثر خالص و بخش بسیار کوچکی از آن نثر شاعرانه است و هیچ‌یک از این نوشته‌ها را نمی‌توان و نباید "شعر" نامید.
پی نوشت:
1- شهروز براری صیقلانی -شعر- انتشارات مرکزی - چاپ دوم 1388- ص 237تا 239
بخش ادبیات کانون پویندگان 


مجله ادبی چوک شهروز براری

        

     


  قسمتی از متن داستان بلند  پستوی شهرخیس،    اپیزود مهربانو 

         شهریار لوکنت دارد و با سوتفاهم وارد رابطه ای احساسی با پیردختر  ساکن باغ توسکا میشود  و میداند که مهربانو شیفته و دلداده ی اوست  هر انچقدر که شهریار بی میل و  دلسرد است نسبت به ادامه ی این رابطه  اما  مهربانو   کاملا احساسی متفاوت و قرینه ی او دارد  و  تمام دنیایش بر اساس عشقی تند و دو آتشه  نسبت به شهریار  بنا شده و  دیوانه وار  عاشق و دلداده ی اوست.    شهریار تصمیم میگیرد که بی میل بودنش را به مهربانو بگوید اما  جرات و  جثارتش ررا ندارد تا چنین حقیقت تلخی را  بگوید،،  او حرفهایش را در نامه ای مینویسد و  پس از  مهربانو دست به انجام   دسیسه ی  عجیبی میزند و  به بهانه ی آخرین دیدار  و آخرین شب  برای آخرین دیدار   شهریار را دعوت به  شام میکند،  اما شهریار مخالفت میکند ،  و سرانجام  با نوشیدن یک فنجان   چای موافقت کرده و در شب یلدای بارانی به خانه ی مهربانو در انتهای باغ  بزرگ  توسکا نزد مهربانو میرود  اما  بیخبر که قدم به کمینگه حادثه گذارده  و مهربانو برای آخرین فرصت برای رسیدن به محبوبش   اقدام به  عملی  میکند و  از فردایش دست پیش را میگیرد تا به بهانه ی  ابرویش و  لکه ی سرخ رسوایی بر دامن پاکش    تهدید میکند  و شهریار که عاشق دختری دیگر است  و  از طرفی هم از  رسوایی میترسد    هراسان شده و در کنج خلوت  تنهایی اش  تکیه به دیوار سرد  افسردگی هایش میزند و  تصمیم به خودکشی میگیرد  و پیش از مرگ  نامه ای را برای مهربانو مینویسد و......   نامه شهریار به مهربانو

پس از به کما رفتن شهریار،  مهربانو از غم  دچار  فروپاشی روحی روانی میشود و.....  

توجه این اثر ؛ پستوی شهر خیس    با  قلم  شین براری   با تعداد صفحات 387 صفحه  از نشر رستگارگیلان  منتشر شد  ولی به دلایلی   سریعا توقیف گردید .   این داستان بلند  شامل اپیزود هایی به نام   ؛ نیلیا _بانوی محله ضرب_ مریم السادات_ هاجر _ مهربانو_آمنه_ رودخانه زر_  پسرک غزلفروش_  و......در فضای مجازی بشکل رایگان موجود است و محبوبیت بالایی دارد.   نکات عجیبی همچون حواشی بسیار  و  حامیان و نقد های تحسین برانگیزی را  یدک میکشد..   و پیشگویی های  اعجاز گونه ای که بشکل  هزیان های  نیلیا  در اثر آمده نیز  از  موارد  منحصربفرد این اثر است 


کتاب به نویسندگی شین براری


 

  

 

 مجله ادبی چوک شماره 58 ماهنامه ادبیات داستانی دریافت

توضیحات: ادبیات داستانی مجله اینترنتی چوک 58


مجله ادبیات داستانی چوک 59 دریافت
توضیحات: مجله اینترنتی ادبیات داستانی چوک 59
شهروز براری صیقلانی


نردبان