تو میتوانی ، ایمان دارم که میتوانی . ناامید نشو. اکنون کمی نسبت به پیش، قوی تر شده ای، چون که مشکلات با تمام زورش نتوانست تو را از پا در بیاورد. خب شاید زمین خورده ای، ولی مهم نیست، زیرا مجدد به پا خواسته ای ، من حیز همانند تو، بدون اطلاع و بیخبر به این دنیا آمدم . نه اینکه بگویم فرزند ناخواسته ای، نه.... بلکه بی آنکه کسی نظری از ما جویا شود ، ما را آوردند وسط این دنیای وانفسا ، جبر سنگین آسمان و زندگانی ، با مردمانی سرتاپا غلط ، خب نمیخواهم بگویم که تو راه راست را برو ، پاک باش ، معصوم باش ، بلکه هرجوری که راحتی باش . اما کم نباش . اهل دود و دم و غم نباش . محو مسیر و پیچ و خم نباش. واسه پروانه ، نقش شمع نباش. سمت آرزوهایت پر شتاب ، نقطه به نقطه، خط به خط پر تلاش. این که چه داشته باشی
یا چه کسی باشی
یا کجا باشی
یا مشغول چه کاری باشی تو را
خوشبخت یا بدبخت نمیکند ، یادت بماند
فکر تو
تو را خوشبخت یا بدبخت میکند
پس از همین مورد ساده خوشبختی را برای خودت بساز .
اگر در مسیر ، خسته از خستگی هایت شدی ، دل آزرده از دلبستگی هایت شدی . پابند یک تکرار و وابستگی هایت شدی ، غم مخور ... درعوض
گاهی دل به دریا بزن .
قید تمام بود و نبودت را بزن . رها شو از قید و بندها . از اشک ، آه و غم ها
برگهای زرد را بریز . به چله بنشین . اما مجدد بهار کن . گل بده . هیاهو و شادمانی را به روزگارت بیاور .
سفر کن و بـه هیچ کس نگو، عشق واقعی و تجربه کن ولی بـه هیچ کس نگو، شاد زندگی کن اما بـه هیچ کس نگو مردم چیزای زیبا رو نابود میکنند. پس مسیرت را با شرط عقل، تجربه ، و با برنامه و چارچوب خاصی طی کن . تا مبادا درون چاله ای در آیی و به قعر چاه بروی . به ضرب المثل ها زیاد اعتباری نیست . باورشان نکن. گاهی اوقات خودت را عریان کن از جسمانیت، و روح برهنه ای شو در روزگار . جرعه ی نوری آزاد و رها . ......
مسیر زندگانی خوب یا که بد ، شامل شده از چندین تقویم دیواری . همانی که میخکوب دیوار شده ، شایدم از میخ زنگار زده ای آویخته مانده و هر نوبت چهار فصل و چهار برگ ، خوش آب و رنگش
چه سهل و یا شاید صعب ، ساده بلکه کمی سخت ، خواهد ماند و پابرجاست . در عوض این میان ، ماییم که عبور خواهیم کرد از سالها .
این میان اما.....
سال هایی هستند که سوال می کنند
و سال هایی هستند که به این سوال ها جواب می دهند
در سکوت به نجوای درونت گوش کن . او نجوا دهنده ی خاموش دل هاست . گوشه اش جرعه ای نور از حق تعالی ست . گاه صدای وجدانت میشود، گاه نهیب میزند ، ولی بترس از آن برهه که صدایش را نشنوی . .صدای بیصدایش ، خالی از اصوات و آواهاست ، چیزی شبیه به لحظه ای که به دلت احساس آشوب و تشویش هجوم میآورد و میگویی به دلت ، بد ، افتاده که حادثه ای در کمین نشسته . آن تشویش و اضطراب ، تمام تلاش روح درونت است تا تو را از خطری در پیشرو آگاه سازد ،
او فارغ از اسارت در زمان و مکان است ، ولی همواره درون دلت تکیه به ضلع سوم احساست زده . او را جدی بگیر . به او نیاز پیدا خواهی کرد . لااقل در دنیایی دیگر ....
میگویند من خاک و نورم . خب بیراه نیست . اما اگر تناسخ را باور کنیم ، میبایست گفت روح درون من ، در زندگانی پیشین یک نویسنده بوده . چون لااقل خودم که ایمان دارم از ابعاد و زاویه ی جسمانیت و زمینی ، به هیچ وجه نویسنده نیستم . اما اینکه چرا واژه میچینم ، بحثش جداست . . چیزی مرا وادار میکند خب من که شاعر نیستم . شعر را بلد نیستم . من در پی پرسش های بزرگ تری هستم روانه . پرسشی همانند اینکه هدف از آفرینش و نفس حضور وجودی ام بهر چیست !؟ غایت اصلی روزگار برای یک موجود دوپا چیست ، من کیستم ، چیستم ؟.. اهل شهر باران زده و خیسم . کاش شاعری بلدید بودم . کمی در بازی های فلک و آسمان ، کلک بلد بودم . خودم میدانم و خدای درونم هجم ناگفته هایم را ..
چه حرف ها که درونم نگفته می ماند
خوشا به حال شماها که شاعری بلدید .
راستی ، یاد بدار ، زیاد به پشت سر نگاه نکنی . آینده در پیشرو چشم انتظار توست .
هرکس نظری دارد فکر و عقیده ای دارد . برنامه و پس زمینه ای دارد ، رگ و ریشه و گذشته ای دارد . در گذشته شان نگرد ، باغچه کسی را شخم نزن . هر باغچه ی زیبایی در زیر خاکش کرم هایی دارد . نمی توان بخاطر آن ملامتش کرد . در کل بی خیال گذشته ها شو . ولی پل های پشت سر را خراب نکن . در کویر زندگانی، خودت را دلخوش سراب نکن . واقع بین باش . ولی رویا را فراموش نکن . انسان ها با رویاهایشان زندگی میکنند . و با حقایقشان ، روزمرگی ....
از نگاهم
گذشته یک سیاهچاله است
که اگر خیلی به آن نزدیک شوید
به داخل آن مکیده می شوید
فراموش نکنید که شما باید به حرکت رو به جلو ادامه دهید.
شما همانی هستی که می اندیشی ..... من به تو ایمان دارم . تو میتوانی. فقط خودت را از باورهای محدود کننده آزاد و رها کن . سنت شکن خود باش . بدون مرز محدوده فعل توانستن را صرف کن . تو تنها نیستی . من با توآم .... همیشه حق را ناحق میکنند و این رسم روزگار ماست ، ولی من میدانم حق با دل کوچکت است . من همیشه آماده ام ، تا دست یاری بدهم در عبور از چالش های بازی تقدیر در چهار برگ تقویم .
تو تنها نیستی . من با توآم ......
شین براری . بداهه ، دلی ، برای شما که اکنون میخوانی. شک نکن . تو میتوانی.